چرا گاهی اوقات در روابط، احساس میکنیم که باید همه چیز را کنترل کنیم؟
احساس نیاز به کنترل در روابط، پدیدهای رایج اما پیچیده است. این احساس میتواند ناشی از عوامل مختلفی باشد و تاثیرات مخربی بر سلامت و پایداری رابطه بگذارد. در این پست، به بررسی برخی از دلایل کلیدی این احساس میپردازیم:
گاهی اوقات این نیاز به کنترل به صورت ناخودآگاه بروز میکند و فرد حتی متوجه تاثیرات منفی آن بر رابطه خود نمیشود.
- ✅
ترس از دست دادن:
احساس ناامنی و ترس از رها شدن توسط پارتنر. - ✅
تجربیات ناخوشایند گذشته:
سابقه خیانت، دروغ یا رها شدن در روابط قبلی. - ✅
اعتماد به نفس پایین:
عدم اعتماد به خود و ارزش قائل نشدن برای خود، باعث میشود فرد به دنبال کنترل شرایط باشد تا از طرد شدن جلوگیری کند. - ✅
اضطراب:
احساس اضطراب و نگرانی مداوم در مورد آینده رابطه. - ✅
کمالگرایی:
تمایل به داشتن رابطهای بینقص و مطابق با کاملا مطلوبهای فرد. - ✅
باورهای غلط در مورد عشق:
این باور که عشق واقعی یعنی کنترل کردن و کنترل شدن. - ✅
مشکلات در برقراری ارتباط:
ناتوانی در بیان واضح نیازها و خواستهها به پارتنر. - ✅
فقدان مرزهای شخصی:
عدم وجود مرزهای مشخص بین خود و پارتنر، باعث میشود فرد احساس کند باید در همه جنبههای زندگی او دخالت کند. - ✅
فشار اجتماعی:
تاثیر انتظارات و هنجارهای اجتماعی در مورد نقشهای زن و مرد در رابطه. - ✅
نیاز به قدرت:
تمایل به داشتن قدرت و کنترل بر دیگران. - ✅
حسادت:
حسادت بیش از حد به پارتنر و ترس از رقابت با دیگران. - ✅
عدم پذیرش تفاوتها:
ناتوانی در پذیرش تفاوتهای فردی بین خود و پارتنر. - ✅
عدم اطمینان به پارتنر:
شک و تردید نسبت به صداقت و وفاداری پارتنر. - ✅
سبک دلبستگی ناایمن:
داشتن سبک دلبستگی ناایمن (اجتنابی یا مضطرب) که باعث ایجاد نیاز به کنترل میشود. - ✅
مشکلات حل مسئله:
ناتوانی در حل مشکلات به طور سازنده و مسالمتآمیز. - ✅
استرس:
فشارها و استرسهای زندگی روزمره که میتواند باعث افزایش نیاز به کنترل شود. - ✅
اختلالات شخصیتی:
وجود اختلالات شخصیتی مانند اختلال شخصیت وسواسی-جبری (OCPD) یا اختلال شخصیت مرزی. - ✅
الگوهای خانوادگی:
یادگیری الگوهای کنترلگرانه در خانواده اصلی خود. - ✅
ترس از آسیبپذیری:
احساس آسیبپذیری در رابطه و تلاش برای کنترل شرایط جهت محافظت از خود. - ✅
نیاز به تایید:
نیاز مداوم به تایید و تحسین از سوی پارتنر، که میتواند منجر به رفتارهای کنترلگرانه شود. - ✅
تصویر منفی از خود:
داشتن تصویر منفی از خود و باور اینکه فرد لیاقت یک رابطه خوب را ندارد.
این عوامل اغلب به صورت ترکیبی عمل میکنند و باعث ایجاد احساس نیاز به کنترل در رابطه میشوند.
تشخیص این عوامل و تلاش برای رفع آنها، اولین قدم برای داشتن یک رابطه سالم و رضایتبخش است.
۱. ترس از آسیبپذیری
یکی از دلایل اصلی، ترس از آسیبپذیر بودن است.وقتی احساس میکنیم در معرض آسیب هستیم، تلاش میکنیم با کنترل شرایط، از خود محافظت کنیم.آسیبپذیری یعنی نشان دادن نقاط ضعف و احساسات واقعیمان به دیگران.این کار میتواند ترسناک باشد، مخصوصا اگر در گذشته تجربههای دردناکی داشتهایم.وقتی سعی میکنیم کنترل کنیم، در واقع یک سپر محافظتی برای خود ایجاد میکنیم تا از احساس درد و طرد شدن در امان بمانیم.این ترس میتواند ریشه در کودکی داشته باشد، جایی که یاد گرفتهایم برای محافظت از خود باید قوی و مستقل باشیم.
در نتیجه، در بزرگسالی هم این الگو را ادامه میدهیم و سعی میکنیم در روابطمان کنترل داشته باشیم تا از آسیب دیدن جلوگیری کنیم.
اما این کنترلگری میتواند به مرور زمان باعث از بین رفتن صمیمیت و اعتماد در رابطه شود.پذیرفتن آسیبپذیری و اجازه دادن به خودمان برای احساس کردن، کلید رهایی از این چرخه است.
۲. تجربههای گذشته
تجربههای منفی گذشته، مخصوصا در روابط قبلی، میتوانند نقش مهمی در این احساس داشته باشند.اگر قبلاً خیانت دیدهایم یا مورد سوء استفاده قرار گرفتهایم، ممکن است برای جلوگیری از تکرار آن تجربیات تلخ، سعی کنیم همه چیز را کنترل کنیم.وقتی یک تجربه دردناک را پشت سر میگذاریم، مغز ما به طور ناخودآگاه سعی میکند از تکرار آن جلوگیری کند.این مکانیسم دفاعی میتواند منجر به رفتارهای کنترلگرانه شود.مثلا اگر در رابطه قبلی مورد انتقاد مداوم قرار گرفتهایم، ممکن است در رابطه جدید سعی کنیم با کنترل رفتار طرف مقابل، از شنیدن انتقاد جلوگیری کنیم.
این کنترلگری میتواند به شکلهای مختلفی ظاهر شود، از جمله چک کردن دائمی تلفن همراه، پرسیدن سوالات مکرر در مورد محل حضور و فعالیتهای طرف مقابل، و یا تلاش برای تصمیمگیری به جای او.باید آگاه باشیم که تجربههای گذشته لزوماً نباید آینده ما را تعیین کنند.با شناخت الگوهای رفتاری خود و تلاش برای تغییر آنها، میتوانیم روابط سالمتری داشته باشیم.درمان و مشاوره میتواند در این زمینه بسیار کمککننده باشد، زیرا به ما کمک میکند تا با آسیبهای گذشته خود کنار بیاییم و راههای سالمتری برای برقراری ارتباط با دیگران پیدا کنیم.
فراموش نکنیم که هر رابطه منحصر به فرد است و نباید اجازه دهیم تجربههای گذشته، رابطه فعلیمان را تحت تاثیر قرار دهند.
۳. اضطراب و ناامنی
اضطراب و احساس ناامنی میتوانند باعث شوند که برای کاهش این احساسات ناخوشایند، به کنترل کردن روی بیاوریم.وقتی مضطرب هستیم، احساس میکنیم که در معرض خطر هستیم و باید کاری انجام دهیم تا از خود محافظت کنیم.کنترل کردن یکی از راههایی است که برای کاهش این احساس خطر به کار میگیریم.مثلا اگر نگران این هستیم که همسرمان ما را ترک کند، ممکن است سعی کنیم با کنترل رفتار او، از این اتفاق جلوگیری کنیم.این کنترلگری میتواند به شکلهای مختلفی ظاهر شود، از جمله تلاش برای جلب رضایت همیشگی همسر، حسادت بیش از حد، و یا انتقاد مداوم از او.
احساس ناامنی نیز میتواند نقش مهمی در این زمینه داشته باشد.
اگر احساس میکنیم که ارزشمند نیستیم و لیاقت عشق و محبت را نداریم، ممکن است سعی کنیم با کنترل کردن، رابطه را حفظ کنیم.این احساس ناامنی میتواند ریشه در کودکی داشته باشد، جایی که احساس کردهایم که برای جلب توجه و محبت والدین باید کامل و بینقص باشیم.برای غلبه بر این احساسات، باید روی عزت نفس خود کار کنیم و یاد بگیریم که خودمان را همانطور که هستیم دوست داشته باشیم.
۴. نیاز به تایید و پذیرش
گاهی اوقات نیاز شدید به تایید و پذیرش از طرف مقابل، باعث میشود که سعی کنیم با کنترل کردن، او را راضی نگه داریم.وقتی احساس میکنیم که برای ارزشمند بودن نیاز به تایید دیگران داریم، ممکن است سعی کنیم با انجام دادن هر کاری که آنها میخواهند، این تایید را جلب کنیم.این رفتار میتواند به شکلهای مختلفی ظاهر شود، از جمله موافقت با همه چیز، حتی اگر با آن مخالف باشیم، و یا تلاش برای تغییر خودمان به گونهای که مورد پسند طرف مقابل باشیم.متاسفانه، این رفتار معمولاً نتیجه معکوس میدهد و باعث میشود که طرف مقابل به ما احترام نگذارد و از ما سوء استفاده کند.
برای رهایی از این چرخه، باید یاد بگیریم که ارزش خود را از درون پیدا کنیم و نیازی به تایید دیگران نداشته باشیم.
این به معنای این است که باید به خودمان احترام بگذاریم، به نیازهای خود توجه کنیم، و از بیان نظرات و احساسات خود نترسیم.وقتی به خودمان احترام بگذاریم، دیگر نیازی به کنترل کردن دیگران برای جلب تایید آنها نخواهیم داشت.
۵. عدم اعتماد
عدم اعتماد به طرف مقابل، چه به دلیل تجربههای گذشته و چه به دلیل ویژگیهای شخصیتی او، میتواند منجر به رفتارهای کنترلگرانه شود.وقتی به کسی اعتماد نداریم، احساس میکنیم که در معرض خطر هستیم و باید کاری انجام دهیم تا از خود محافظت کنیم.کنترل کردن یکی از راههایی است که برای کاهش این احساس خطر به کار میگیریم.مثلا اگر به همسرمان اعتماد نداریم، ممکن است سعی کنیم با چک کردن تلفن همراه او، از خیانت او جلوگیری کنیم.این کنترلگری میتواند به شکلهای مختلفی ظاهر شود، از جمله پرسیدن سوالات مکرر در مورد محل حضور و فعالیتهای طرف مقابل، و یا تلاش برای محدود کردن روابط او با دیگران.
عدم اعتماد میتواند ریشه در تجربههای گذشته داشته باشد، به عنوان مثال اگر قبلاً خیانت دیدهایم، ممکن است به سختی بتوانیم دوباره به کسی اعتماد کنیم.در ضمن، ویژگیهای شخصیتی طرف مقابل نیز میتواند نقش مهمی در این زمینه داشته باشد.اگر طرف مقابل فردی دروغگو و فریبکار باشد، طبیعی است که به او اعتماد نکنیم.برای ایجاد اعتماد در رابطه، باید صادق و روراست باشیم و به وعدههای خود عمل کنیم.
۶. ترس از دست دادن
ترس از دست دادن فرد مورد علاقه، به ویژه در روابط عاطفی، میتواند باعث شود که برای حفظ رابطه، به رفتارهای کنترلگرانه متوسل شویم.وقتی عمیقاً به کسی علاقهمند هستیم، ترس از دست دادن او میتواند بسیار قوی باشد.این ترس میتواند باعث شود که برای جلوگیری از جدایی، هر کاری انجام دهیم.مثلا اگر نگران این هستیم که همسرمان ما را ترک کند، ممکن است سعی کنیم با جلب رضایت همیشگی او، از این اتفاق جلوگیری کنیم.این کنترلگری میتواند به شکلهای مختلفی ظاهر شود، از جمله تحمل رفتارهای نامناسب، و یا تلاش برای تغییر خودمان به گونهای که مورد پسند طرف مقابل باشیم.
متاسفانه، این رفتار معمولاً نتیجه معکوس میدهد و باعث میشود که طرف مقابل به ما احترام نگذارد و از ما سوء استفاده کند.
برای رهایی از این چرخه، باید یاد بگیریم که ارزش خود را از درون پیدا کنیم و نیازی به جلب رضایت دیگران نداشته باشیم.در ضمن، باید به این واقعیت آگاه باشیم که هیچ رابطهای دائمی نیست و هر لحظه ممکن است به پایان برسد.
۷. احساس مسئولیت بیش از حد
گاهی اوقات احساس میکنیم که مسئول خوشبختی و رفاه طرف مقابل هستیم و برای اطمینان از این موضوع، سعی میکنیم او را کنترل کنیم.این احساس مسئولیت بیش از حد میتواند ریشه در کودکی داشته باشد، جایی که یاد گرفتهایم که برای جلب توجه و محبت والدین باید از آنها مراقبت کنیم.در بزرگسالی نیز این الگو را ادامه میدهیم و سعی میکنیم در روابطمان نقش مراقب را ایفا کنیم.این رفتار میتواند به شکلهای مختلفی ظاهر شود، از جمله تصمیمگیری به جای طرف مقابل، و یا تلاش برای حل مشکلات او بدون اینکه از ما خواسته باشد.
متاسفانه، این رفتار معمولاً نتیجه معکوس میدهد و باعث میشود که طرف مقابل احساس خفگی و بیارزشی کند.
برای رهایی از این چرخه، باید یاد بگیریم که هر فرد مسئول زندگی خودش است و ما نمیتوانیم و نباید زندگی دیگران را کنترل کنیم.به جای کنترل کردن، باید به طرف مقابل کمک کنیم تا خودش مسئولیت زندگیاش را بر عهده بگیرد.
۸. کمالگرایی
افراد کمالگرا اغلب احساس میکنند که باید همه چیز را تحت کنترل داشته باشند تا از اشتباهات و نقصها جلوگیری کنند.کمالگرایی یک ویژگی شخصیتی است که با تمایل شدید به بینقص بودن و ترس از اشتباهات تعریف میشود.افراد کمالگرا اغلب استانداردهای بسیار بالایی برای خود و دیگران تعیین میکنند و برای رسیدن به این استانداردها تلاش زیادی میکنند.در روابط، کمالگرایی میتواند منجر به رفتارهای کنترلگرانه شود، زیرا فرد سعی میکند با کنترل کردن رفتار طرف مقابل، از بروز هرگونه اشتباه و نقص جلوگیری کند.
مثلا یک فرد کمالگرا ممکن است سعی کند با انتقاد مداوم از همسرش، او را به سمت بینقص بودن هدایت کند.
متاسفانه، این رفتار معمولاً نتیجه معکوس میدهد و باعث میشود که همسر احساس نارضایتی و بیارزشی کند.برای رهایی از این چرخه، باید یاد بگیریم که هیچکس کامل نیست و همه ما اشتباه میکنیم.
۹. الگوهای رفتاری آموخته شده
ممکن است در خانوادهای بزرگ شده باشیم که کنترلگری یک رفتار عادی بوده و ما ناخودآگاه این الگو را در روابط خود تکرار میکنیم.کودکان از طریق مشاهده و تقلید، بسیاری از رفتارهای خود را یاد میگیرند.اگر در خانوادهای بزرگ شده باشیم که یکی از والدین یا هر دوی آنها رفتارهای کنترلگرانه داشتهاند، ممکن است ناخودآگاه این الگو را در روابط خود تکرار کنیم.مثلا اگر در کودکی شاهد بودهایم که پدرمان همواره مادرمان را کنترل میکند، ممکن است در بزرگسالی نیز همین رفتار را با همسرمان داشته باشیم.برای تغییر این الگو، ابتدا باید آگاه شویم که در حال تکرار رفتارهای کنترلگرانه هستیم.
سپس باید سعی کنیم با شناخت الگوهای رفتاری خود، راههای سالمتری برای برقراری ارتباط با دیگران پیدا کنیم.
درمان و مشاوره میتواند در این زمینه بسیار کمککننده باشد، زیرا به ما کمک میکند تا با آسیبهای گذشته خود کنار بیاییم و راههای سالمتری برای برقراری ارتباط با دیگران پیدا کنیم.
۱۰. سوء تفاهم در مورد عشق
برخی افراد فکر میکنند که کنترل کردن نشانه عشق و مراقبت است، در حالی که در واقعیت، عشق واقعی بر اساس اعتماد و احترام متقابل استوار است.متاسفانه، بسیاری از افراد درک درستی از مفهوم عشق ندارند و فکر میکنند که عشق به معنای کنترل کردن و محدود کردن طرف مقابل است.این سوء تفاهم میتواند ناشی از الگوهای رفتاری نادرستی باشد که در خانواده یا جامعه آموختهایم.مثلا ممکن است فکر کنیم که اگر عاشق کسی هستیم، باید او را از هرگونه آسیب و خطر محافظت کنیم، حتی اگر این به معنای کنترل کردن او باشد.
در حالی که عشق واقعی بر اساس اعتماد و احترام متقابل استوار است و به طرف مقابل اجازه میدهد که آزادانه خودش باشد.
عشق واقعی به معنای این است که به طرف مقابل اعتماد کنیم و به او اجازه دهیم که خودش تصمیم بگیرد و زندگیاش را کنترل کند.برای درک بهتر مفهوم عشق واقعی، باید الگوهای رفتاری نادرست خود را شناسایی و سعی کنیم آنها را تغییر دهیم.
۱۱. نیاز به قدرت
برخی افراد از کنترل کردن دیگران لذت میبرند و این کار به آنها احساس قدرت و برتری میدهد. نیاز به قدرت یک نیاز اساسی انسانی است که در همه ما وجود دارد. اما در برخی افراد این نیاز بسیار قویتر است و آنها برای ارضای این نیاز، سعی میکنند دیگران را کنترل کنند. این افراد اغلب از کنترل کردن دیگران لذت میبرند و این کار به آنها احساس قدرت و برتری میدهد. در روابط، این نیاز به قدرت میتواند منجر به رفتارهای کنترلگرانه شود، زیرا فرد سعی میکند با کنترل کردن طرف مقابل، بر او مسلط شود. مثلا یک فرد نیازمند به قدرت ممکن است سعی کند با تحقیر و انتقاد از همسرش، او را زیر سلطه خود درآورد. برای رهایی از این چرخه، باید یاد بگیریم که قدرت واقعی در کنترل کردن دیگران نیست، بلکه در کنترل کردن خود است.
۱۲. کمبود مهارتهای ارتباطی
وقتی نمیتوانیم به طور موثر با طرف مقابل ارتباط برقرار کنیم، ممکن است برای رسیدن به خواستههای خود، به کنترل کردن روی بیاوریم.مهارتهای ارتباطی نقش مهمی در برقراری روابط سالم و موفق دارند.وقتی نمیتوانیم به طور موثر با طرف مقابل ارتباط برقرار کنیم، ممکن است برای رسیدن به خواستههای خود، به کنترل کردن روی بیاوریم.مثلا اگر نتوانیم به طور مستقیم به همسرمان بگوییم که از رفتارش ناراحت هستیم، ممکن است سعی کنیم با قهر کردن یا اخم کردن، او را مجبور به تغییر رفتار کنیم.برای بهبود مهارتهای ارتباطی خود، باید یاد بگیریم که چگونه احساسات و نیازهای خود را به طور واضح و محترمانه بیان کنیم.
همچنین باید یاد بگیریم که چگونه به صحبتهای طرف مقابل گوش دهیم و به او نشان دهیم که درک میکنیم.
با بهبود مهارتهای ارتباطی خود، میتوانیم روابط سالمتری داشته باشیم و نیازی به کنترل کردن دیگران نداشته باشیم.
۱۳. وسواس فکری
در برخی موارد، وسواس فکری میتواند منجر به رفتارهای کنترلگرانه شود، زیرا فرد سعی میکند با کنترل کردن شرایط، از وقوع اتفاقات ناخوشایند جلوگیری کند.وسواس فکری یک اختلال روانی است که با افکار و تصاویر ناخواسته و تکراری مشخص میشود.این افکار و تصاویر میتوانند بسیار آزاردهنده باشند و باعث اضطراب و نگرانی شوند.در برخی موارد، وسواس فکری میتواند منجر به رفتارهای کنترلگرانه شود، زیرا فرد سعی میکند با کنترل کردن شرایط، از وقوع اتفاقات ناخوشایند جلوگیری کند.مثلا یک فرد مبتلا به وسواس فکری ممکن است بارها و بارها دستهای خود را بشوید تا از آلودگی جلوگیری کند.
در روابط، وسواس فکری میتواند منجر به رفتارهای کنترلگرانه شود، زیرا فرد سعی میکند با کنترل کردن طرف مقابل، از وقوع اتفاقات ناخوشایند جلوگیری کند.
درمان و مشاوره میتواند در این زمینه بسیار کمککننده باشد، زیرا به فرد کمک میکند تا با وسواس فکری خود کنار بیاید و رفتارهای کنترلگرانه خود را کاهش دهد.
۱۴. نداشتن مرزهای شخصی سالم
نداشتن مرزهای شخصی سالم میتواند باعث شود که دیگران را کنترل کنیم تا از خود در برابر سوء استفاده و تجاوز محافظت کنیم.مرزهای شخصی سالم، خطوطی هستند که بین خود و دیگران تعیین میکنیم تا از حریم شخصی و احساسات خود محافظت کنیم.نداشتن مرزهای شخصی سالم میتواند باعث شود که دیگران را کنترل کنیم تا از خود در برابر سوء استفاده و تجاوز محافظت کنیم.مثلا اگر نتوانیم به دیگران “نه” بگوییم، ممکن است سعی کنیم با کنترل کردن آنها، از انجام کارهایی که نمیخواهیم، جلوگیری کنیم.برای ایجاد مرزهای شخصی سالم، باید یاد بگیریم که به نیازها و احساسات خود احترام بگذاریم و از آنها محافظت کنیم.
همچنین باید یاد بگیریم که چگونه به دیگران “نه” بگوییم و از حریم شخصی خود دفاع کنیم.
با ایجاد مرزهای شخصی سالم، میتوانیم روابط سالمتری داشته باشیم و نیازی به کنترل کردن دیگران نداشته باشیم.
۱۵. هویت وابسته
اگر هویت خود را با موفقیتها و خوشبختیهای طرف مقابل گره زده باشیم، ممکن است برای حفظ این احساس خوب، سعی کنیم او را کنترل کنیم.هویت وابسته، حالتی است که در آن فرد، هویت و ارزش خود را بر اساس تأیید و پذیرش دیگران تعریف میکند.اگر هویت خود را با موفقیتها و خوشبختیهای طرف مقابل گره زده باشیم، ممکن است برای حفظ این احساس خوب، سعی کنیم او را کنترل کنیم.مثلا اگر احساس کنیم که ارزش ما به عنوان یک همسر به موفقیت همسرمان بستگی دارد، ممکن است سعی کنیم با کنترل کردن او، از موفقیت او اطمینان حاصل کنیم.
برای رهایی از هویت وابسته، باید سعی کنیم هویت خود را از تأیید و پذیرش دیگران جدا کنیم و بر اساس ارزشها و تواناییهای خود، هویت خود را بسازیم.
همچنین باید یاد بگیریم که خوشبختی ما نباید به موفقیتها و خوشبختیهای دیگران وابسته باشد.با ایجاد هویت مستقل، میتوانیم روابط سالمتری داشته باشیم و نیازی به کنترل کردن دیگران نداشته باشیم.
۱۶. ترس از تغییر
گاهی اوقات ترس از تغییر و ناآشنایی با آینده، باعث میشود که برای حفظ وضعیت موجود، سعی کنیم همه چیز را کنترل کنیم.تغییر یک بخش طبیعی از زندگی است، اما بسیاری از افراد از آن میترسند.ترس از تغییر میتواند ناشی از ناآشنایی با آینده و عدم اطمینان از توانایی خود برای مقابله با چالشهای جدید باشد.گاهی اوقات ترس از تغییر و ناآشنایی با آینده، باعث میشود که برای حفظ وضعیت موجود، سعی کنیم همه چیز را کنترل کنیم.مثلا اگر نگران این هستیم که همسرمان با تغییر شغلش دیگر به ما توجه نکند، ممکن است سعی کنیم با مخالفت با تغییر شغل او، وضعیت موجود را حفظ کنیم.
برای غلبه بر ترس از تغییر، باید سعی کنیم ذهنیت مثبتی نسبت به تغییر داشته باشیم و به توانایی خود برای مقابله با چالشهای جدید ایمان داشته باشیم.
همچنین باید یاد بگیریم که تغییر میتواند فرصتهای جدیدی را برای رشد و پیشرفت فراهم کند.
۱۷. باورهای غلط در مورد روابط
باورهای غلط در مورد روابط، مانند این که “عشق باید بدون قید و شرط باشد” یا “همیشه باید با هم توافق داشته باشیم”، میتوانند منجر به انتظارات غیر واقعی و رفتارهای کنترلگرانه شوند.باورهای غلط در مورد روابط میتوانند تأثیرات منفی زیادی بر روابط ما داشته باشند.مثلا باور این که “عشق باید بدون قید و شرط باشد” میتواند منجر به این شود که رفتارهای نامناسب طرف مقابل را تحمل کنیم و مرزهای شخصی خود را نادیده بگیریم.در ضمن، باور این که “همیشه باید با هم توافق داشته باشیم” میتواند منجر به این شود که سعی کنیم با کنترل کردن طرف مقابل، او را مجبور به موافقت با نظرات خود کنیم.
برای داشتن روابط سالم، باید باورهای غلط خود را در مورد روابط شناسایی کنیم و آنها را با باورهای واقعبینانه و سالم جایگزین کنیم.
مثلا به جای این که باور داشته باشیم “عشق باید بدون قید و شرط باشد”، باید باور داشته باشیم که “عشق باید بر اساس احترام و اعتماد متقابل باشد.“با تغییر باورهای غلط خود، میتوانیم روابط سالمتری داشته باشیم و نیازی به کنترل کردن دیگران نداشته باشیم.
۱۸. تجارب تروماتیک کودکی
تجارب تروماتیک کودکی، مانند سوء استفاده یا غفلت، میتوانند باعث ایجاد الگوهای رفتاری ناسالم شوند که در روابط بزرگسالی به شکل کنترلگری بروز میکنند.تجارب تروماتیک کودکی میتوانند تأثیرات مخربی بر سلامت روان و روابط افراد داشته باشند.سوء استفاده یا غفلت در کودکی میتواند باعث ایجاد الگوهای رفتاری ناسالم شود که در روابط بزرگسالی به شکل کنترلگری بروز میکنند.مثلا فردی که در کودکی مورد سوء استفاده قرار گرفته است، ممکن است در بزرگسالی برای محافظت از خود در برابر آسیبهای احتمالی، سعی کند همسرش را کنترل کند.درمان و مشاوره میتواند در این زمینه بسیار کمککننده باشد، زیرا به فرد کمک میکند تا با تجارب تروماتیک کودکی خود کنار بیاید و الگوهای رفتاری ناسالم خود را تغییر دهد.
با درمان تجارب تروماتیک کودکی، میتوانیم روابط سالمتری داشته باشیم و نیازی به کنترل کردن دیگران نداشته باشیم.
مهم است بدانیم که غلبه بر این الگوهای رفتاری نیازمند زمان و تلاش است.
۱۹. عدم خودآگاهی
عدم خودآگاهی نسبت به احساسات، افکار و انگیزههای خود، میتواند باعث شود که ناخودآگاه به رفتارهای کنترلگرانه متوسل شویم. خودآگاهی، توانایی شناخت و درک احساسات، افکار و انگیزههای خود است. عدم خودآگاهی میتواند باعث شود که ناخودآگاه به رفتارهای کنترلگرانه متوسل شویم، زیرا نمیدانیم که چرا این رفتارها را انجام میدهیم و چه چیزی باعث تحریک آنها میشود. مثلا اگر از این که چرا مدام از همسرمان انتقاد میکنیم آگاه نباشیم، نمیتوانیم این رفتار را تغییر دهیم. برای افزایش خودآگاهی، باید سعی کنیم به احساسات و افکار خود توجه کنیم و به دنبال الگوهای رفتاری خود بگردیم. همچنین میتوانیم از دوستان و خانواده خود بخواهیم که به ما بازخورد بدهند. با افزایش خودآگاهی، میتوانیم رفتارهای کنترلگرانه خود را شناسایی و آنها را با رفتارهای سالمتر جایگزین کنیم.
۲۰. مسائل حل نشده
مسائل حل نشده در رابطه، مانند اختلافات مداوم یا نیازهای برآورده نشده، میتوانند باعث ایجاد ناامنی و نیاز به کنترل شوند.مسائل حل نشده در رابطه میتوانند منبع بزرگی از استرس و ناامنی باشند.اگر مسائل رابطه به طور مداوم نادیده گرفته شوند یا به درستی حل نشوند، میتوانند باعث ایجاد ناامنی و نیاز به کنترل شوند.مثلا اگر به طور مداوم با همسرمان در مورد مسائل مالی اختلاف داشته باشیم، ممکن است برای کاهش استرس و ناامنی خود، سعی کنیم او را کنترل کنیم.برای حل مسائل رابطه، باید یاد بگیریم که چگونه به طور موثر با همسرمان ارتباط برقرار کنیم و به نظرات و نیازهای او گوش دهیم.
همچنین باید یاد بگیریم که چگونه در مورد مسائل خود سازش کنیم و به دنبال راهحلهایی باشیم که برای هر دوی ما قابل قبول باشند.
با حل مسائل رابطه، میتوانیم روابط سالمتری داشته باشیم و نیازی به کنترل کردن دیگران نداشته باشیم.
۲۱. ناتوانی در رها کردن
ناتوانی در رها کردن و پذیرش این که نمیتوانیم همه چیز را کنترل کنیم، میتواند منجر به تلاشهای مداوم برای کنترل و فرسودگی و نارضایتی شود. بسیاری از افراد فکر میکنند که برای خوشبخت بودن باید همه چیز را کنترل کنند. اما واقعیت این است که بسیاری از چیزها در زندگی خارج از کنترل ما هستند و تلاش برای کنترل آنها فقط باعث ایجاد استرس و ناامیدی میشود. ناتوانی در رها کردن و پذیرش این که نمیتوانیم همه چیز را کنترل کنیم، میتواند منجر به تلاشهای مداوم برای کنترل و فرسودگی و نارضایتی شود. با رها کردن تلاش برای کنترل همه چیز، میتوانیم آرامش بیشتری را در زندگی خود تجربه کنیم.






